1- دانشجوی دکتری اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی (نوسنده مسئول) 2- استاد دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی 3- دانشیار دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی
چکیده: (3612 مشاهده)
فهم فرآیند تحول اقتصادی مستلزم ارائه تحلیلهای جامع و واقعگرایانه در خصوص پدیدههای اقتصادی و در نظر داشتن پیچیدگیهای رفتار انسان و جامعه انسانی، یعنی فهم نهادها است. در این راستا مقاله حاضر با روشی اسنادی و با رویکردی تطبیقی به مقایسه دو مکتب نئوکلاسیک و نهادی جدید در فهم و مدلسازی یکی از این پیچیدگیها، یعنی نهادهای غیررسمی (فرهنگ) میپردازد. دیونگ (1390) معتقد است فرهنگ در اقتصاد نئوکلاسیک بهعنوان منبعی برای ترجیحات یا محدودیتها مدلسازی شده است که از آن بهعنوان مدل نئوکلاسیکی فرهنگ یاد میشود. وی معتقد است نهادگرایان فرهنگ را بهمثابه محدودیتها لحاظ کردهاند. مقاله حاضر بارد نظر دیونگ اشکالات روششناختی چون برونزا بودن ترجیحات و فرض عقلانیت کامل را به مدل نئوکلاسیکی فرهنگ وارد میکند. همچنین این مقاله با مطالعه دیدگاههای نهادگرایان جدید و استخراج دیدگاه آنها در ارتباط فرهنگ و اقتصاد، اولاً به تفکیک مطالعات در سطوح خرد و توسعه میپردازد، در ثانی با استخراج مباحث مربوط به فرهنگ از دیدگاههای داگلاس نورث مدلی مفهومی برای آن ارائه میکند، در ثالث اثبات میکند که علیرغم تمایزات ظاهری، میتوان رویکرد واحدی میان پیروان مکتب نهادگرای جدید مشاهده نمود و درنهایت نقاط قوت مکتب نهادی جدید را در حل مشکلات مدل نئوکلاسیکی و فهم بهتر تحولات اقتصادی بیان میکند. همچنین این مقاله به مقایسه دو مکتب میپردازد. مهمترین تفاوت آن است که فرهنگ در اقتصاد نئوکلاسیک یک عامل برونزاست ولی در اقتصاد نهادی با عنوان نهادهای غیررسمی وارد تحلیلها میشود و لذا نقطه قوتی در ارائه تحلیلهای بهتر است. در پایان دلالتهای سیاستگذاری این دو رویکرد بیان میشود.